تاریخ انتشار : پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۴۰۱ - ۱۱:۲۷
کد خبر : 433

برگی از تاریخ جیرفت:

مژده مشایخی

عمارتهای مهجور مرکز املاک و مستغلات پهلوی در جیرفت

عمارتهای مهجور مرکز املاک و مستغلات پهلوی در جیرفت

به گزارش میراث هلیل، پشت آن دیوار بلند در خیابان دولت، کمی مانده به فرمانداری یعنی درست لب خیابان اصلی و پرتردد مرکز شهر سه عمارت زیبا قرار دارد. املاکی که برگی از تاریخ شهرمان را رقم می زند. باغ و عمارتهای واقع در مرکز املاک و مستغلات پهلوی. باغی که شاهدی بر ناحق خوریهای

به گزارش میراث هلیل، پشت آن دیوار بلند در خیابان دولت، کمی مانده به فرمانداری یعنی درست لب خیابان اصلی و پرتردد مرکز شهر سه عمارت زیبا قرار دارد. املاکی که برگی از تاریخ شهرمان را رقم می زند. باغ و عمارتهای واقع در مرکز املاک و مستغلات پهلوی. باغی که شاهدی بر ناحق خوریهای رضاخانی است. او که حتی به دورافتاده ترین نقاط محروم هم رحم نکرده بود و از همه جا و همه کس سهم می خواست و مال می اندوخت.

بعد از چند روز کشیک دادن! بالاخره پیرمرد را پشت نرده ها دیدم که مانند همیشه با شیلنگ باغچه کوچک باقی مانده از آن باغ درندشت خشکیده را سیراب می کرد. می دانستم شناسنامه و شجره نامه این ساختمان را تنها اوست که در دست دارد. با روی باز از گفتگو با من استقبال کرد و خیلی زود در نرده ای ورودی را گشود تا وارد باغ شوم. از اینکه بعد از سالها دیدن باغ از پشت نرده ها، اکنون پ به درون آن گذاشته بودم خوشحال بودم خیلی. آنروز توانستم با همراهی پیرمرد مهربان، نقطه به نقطه باغ و عمارتها را ببینم و ورقی کوچک از تاریخ را مرور کنم.

رضاشاه قلدر! در اول حکومت خود، هر نقطه حاصلخیز و پررونقی که در کشور بود را به نام املاک و مستغلات پهلوی مصادره کرد. برای رسیدگی به امورات آنها سازمان املاک و مستغلات پهلوی تاسیس شد که به تبع آن ادارات املاک و مستغلات در شهرهای کوچکتر هم به کار افتاد. جیرفت و جنوب کرمان هم یکی از این نقاط حاصلخیز بودند. بنابراین چون باقی جاها مرکز رسیدگی به این املاک در جیرفت هم تاسیس و مدیری بر آن گمارده شد با کلی دفتر و دستک تا به امورات اراضی پهلوی رسیدگی کند.

پیرمرد که اکنون دیگر با او بیشتر آشنا شده ام، آقای خدامراد فرخی نام دارد، متولد سال 1304 است و می گوید:« از بچگی در این باغ خدمت صادقانه کرده ام.» سواد ندارد و حافطه اش دیگر اچنان که باید یاری اش نمی دهد تا سالهای وقوع خاطرات اش را دقیق بگوید اما با این حال سعی می کند دقیقا عنوان کند و برای جبران اشتباهش مدام می گوید:« حول و حوش یا حدود سال فلان آن اتفاق افتاد.». به گفته خودش، نوخاسته ای زبل و کاری بود که بعد از فراگیری آموزش های هنری و آشپزی در تهران، از حدود سال

28- 1329 رسما بعنوان آشپز و سرایدار،خدمت را در اداره مستغلات پهلوی آغاز کرد. می گوید:« از وقتی به یاد دارم یعنی حول و حوش سال 1314 تا 1315 که هنوز جیرفت روستا بود، اداره املاک در همین نقطه جیرفت قرار داشت؛ ملک گسترده ای که دیواری پوشالی دور تا دورش کشیده شده بود و آنسوتر در محل بانک ملت کنونی، چند اتاق خشت و گلی قرار داشت که دفتر و همچنین خانه رئیس املاک بود. درست در آخر باغ، آب انباری قرار داشت به نام آب انبار« فردوس» که باید سی پله پایین می رفتی تا برسی به آب. آب انبار، آب کل ساکنان سبزواران را تامین می کرد. موتور آبی هم در وسط باغ قرار داشت که با فروش آب به باغداران، آب مورد نیاز همه باغ ها را تامین می کرد. در ورودی اداره امنیه ای به طور مداوم نگهبانی می داد به نام امنیه جان ا…

در دو فصل برداشت، اینجا غوغا می شد. فصل درو گندم، جو، کنجد، حنا و سیفی جات و ممحصولات دیگر تا چشم کار می کرد خرمن داخل این دیوار روی هم انباشته بود. حدود 200 نفر کارگز و حمال وقت برداشت محصول در این مرکز فعالیت می کردندف هیاهویی برپا بود. تا چندین روز وزن کشی محصولات انجام می شد و حسابداران زبده به کار حساب و کتاب می پرداختند. بعد از تمام شدن حسابرسیف کامیونها می امدند و محصول بار میشد به مقصد تهران.

بعدها با پیشرفت شهرجیرفت، شکل و شمایل اداره املاک و مستغلات پهلوی جیرفت هم تعییر کرد. حدود سال 1330 بود که «محمدنبی پرویز» رئیس وقت اداره املاک دستور داد دیوار سنگی دور آن کشیدند و همرمان خانه ای نیز برای رئیس ساخته شد.

چیزی نگذشت که سیستم املاک و مستغلات تغییر کرد. رضاشاه که رفت گویا در تهران بسیاری به املاک پهلوی اعتراض کرده بودند. محمدرضاشاه هم عقب نشینی کرده بود و املاک را به دولت برگردانده بود، سال 1328 بود شاید. به همین دلیل املاک پهلوی به «املاک دولتی» معروف شد. اما در حدود سال 1337 دوباره این املاک به شاه برگردانده شد و با مصوبه دولت، سازمان املاک و مستغلات پهاوی با نام «بنیاد پهلوی» ادامه کار داد. به هر صورت آقای پرویز همچنان در اینجا رئیس بود و به کارش مشغول. همچنان مرکز املاک جیرفت شلوغ و پر رفت و آمد بود. هر روز خوانین رودباری و کدخدایان منطقه جنوب کرمان مهمان پرویز بودند. کنار آب انبار،آدوربندی بزرگ قرار داشت که در تابستان مهمانخانه محمدنبی پرویز بود. من بعنوان آشپز این دم و دستگاه روزانه سه تا چهار گوسفند و کلی مرغ برای مهمانان پرویز بریان و طبخ می کردم. وقتی شاهپورها برای سرکشی می آمدند که دیگر کار ما صدچندان می شد؛ دسر، طبق طبق میوه هم باید مهیا می کردیم(حضور ذهن ندارم کدام شاهپورها آمدند اما خیلی ها آمدند.).

ایام گذشت تا رسید اسفند سال 1340، در این سال، شاه دستور اصلاحات ارضی داده بود. کلیه املاک و اراضی بین دهقانان تقسیم شد و همه صاحب زمین شدند. در همان ایام بود که بانک عمران در جیرفت تاسیس شد و آقای پرویز رئیس بانک عمران شد و من هم سرایدار بانک شدم و خانه سرایداری هم گوشه باغ برایم ساختند.

بلافاصله ساختمان بانک در قسمت ابتدایی باغ لب خیابان احداث شد. کمی آنسوتر از ساختمان بانک، مهمانسرا هم در همان سال پی ریزی شد و در اواخر سال 1340 مورد استفاده قرار گرفت. در سفر فرح به جیرفت در سال 1351 او در همین مهمانسرا اسکان یافت. اکیپی در همان زمان از تهران آمد و کار و کار جاده کشی و گلکاری باغ و عمارتها را انجام داد. مهمانسرا شاهانه تزیین شد و تمامی لوازم آن از تهران آورده شد. چلچراغ های زیبا و قیمتی، ظروف کریستال اعلاء و طلاگون و خلاصه هر آنچه برای یک زندگی شااهانه مورد نیاز بود در همین مهمانسرا که مختص شاپورها بود، چیده شد. می گویم کاخک! می توان گفت به این عمارت. چیزی مثل کاخ نیاوران یا سعدآباد بوده اما در وسعتی خیلی کمتر با همان لوازم و تزئینات شاید.

سالها از پی هم گذشت، سال 57 رسید و انقلاب پیروز شد. روزهای ول انقلاب در ین ساختمان کمیته ای ها اسکان یافتند و به خدمت مشغول شدند اما خیلی زود از اینجا رفتند. چیزی نگذشت تمام وسایل این عمارتها را بردند، البته برخی گفتند برای مناطق محروم فرستاده شدند. بالاخره بانک ها در هم ادغام شدند و بانک عمران، تهران و ایرانشهر همه شدند یک بانک؛ بانک ملت. در جیرفت هم بانک عمران و همه ملاک و مستغلات آن تحت پوشش بانک ملت رفتند. اداره املاک، اراضی زیادی در جیرفت داشت که همه را بانک ملت طی مزایده هایی واگذار کرد. الان همین یک تکه مانده است که گویا آن را هم از سال گذشته به مزایده گذاشته اند. پیرمرد حرفش که به اینجا رسیدناراحت شد و دیگر آن شوق و ذوق اولیه را برای ادامه گفتگو نداشت. بلند شد و شیلنگ آب را برداشت و گذاشت توی باغچه کوچک پای بوته گل کاغذی تنها بازمانده باغ درندشت مستغلات پهلوی. او خودش نیز تنها بازمانده آدم های آن اداره عریض و طویل است شاید. به همین دلیل ارادت زیادی به باغ دارد هنوز چون بعد از سالهای بازنشستگی دوست دارد اقلا روزی در هفته را سراغ باغ خشکیده بیاید؛ باغی که روزگاری دویست نخل خرما داشت و پرتقال هایی که کامیون کامیون برای فروش بارگیری می شد. می گوید:«همه درخت ها را خودم کاشتم و با آهی از دل ادامه می دهد، خودم هم شاهد مردن و خشکیدن تک تک آنها بودم و کاری از دستم بر نمی آمد.

در ادامه برای دیدن عمارتهایی که ذکرش رفت پا به درون باغ گذاشتیم. شاید باور نکنید چقدر از دیدن این بناهای زیبا و متروک متاثر شدم، عمارتها در عین زیبایی و سرپایی و محکمی به حال خود رها شده اند. اتاق هایی وسیع دارند با درهایی چوبی شیری رنگ که در برخی اتاق ها شکسته و از پاشنه در آمده اند. کف پوش های آنها عیب نکرده و همچنان خوش رنگ و نقش خودنمایی می کنند. از پرده های کرکره ای پنجره ها هنوز اثری در برخی اتاق ها دیده می شود، کابینت آشپزخانه ها هم، چلچراغ ها اما از جا درآمده اند و بر سقف اثر زخم جدایی شان پیداست!. در محوطه بیرونی که اکنون مملو از نخل های خشکیده است. اثر چاده کشی بین عمارتها که با گلکاریهایی زیبا مزین می شده گویا هنوز باقی است. گل هایی که به گفته آقای فرخی به محض ورود به باغ از عطرشان سرمستت می کردند.

از دیدن همه این زیبایی هایی که متروک و مهجور شده بسیار متاثر شدم؛ چرا باید بودجه و اعتباری چه می دانم از کجا، خلاصه از جایی برای زنده ماندن این اسناد معتبر تاریخی تعلق نگیرد یا تخصیص نیابد؟!. اگر نبود بی توجه ای مسئولان وقت و لوازم و اسباب عمارتها بر جای خودش باقی بود، در این صورت کاخک ها چون موزه سعدآباد و نیاوران در وسعتی کوچکتر آنهم در باغی زیبا مورد توجه گردشگران بود حتما. اما حیف و صد حیف که چقدر بی توجه ای کردند مسئولان وقت. ب این وجود می شد از این اماکن و فضای زیبایش برای انجام امورات دیگر از جمله فرهنگسرا و مکانی برای آموزش رشته های هنری و صنایع دستی و … هم استفاده کرد که متاسفانه مالک بودن بانک ملت بر این فضا این امکان را فراهم نکرد و این بناها رفته رفته رو به ویرانی نهادند.

با کمبود یا نبود فضاهای هنری و فرهنگی در شهرمان، چندین ساختمان محکم و استاندار در این محوطه وسیع به حال خود رها شده اند تا مخروبه و تخریب یا فروخته شوند!. این مکان را میشد بعنوان موزه مردم شناسی که شناسنامه و هویت یک شهر را به نمایش می گذارد نیز مورد استفاده قرار داد اما حیف دورتادورشان دیوار بلندی کشیده شده و آنها پشت این دیوار بلند دارند جان می دهند.

تصور کنید دوباره گلکاریهای باغ احیا شود و عمارتها با اندک رسیدگی جان بگیرد، چه می شود اگر اینگونه شود!. سالن بزرگ مهمانسرا با در و پنجره های بزرگ و زیبایش به نطرم چقدر مناسب آمد برای آموزش هنر نقاشی و قالی بافی و …واقعا چقدر پیگیری نیاز است برای احیا این گنجینه زیبا و تاریخی شهر ما؟!. کاش دستی به کمک ما میآمد برای رونق بخشیدن به این گنجینه. کاش مسئولان همت می کردند تا این گفته رئیس حوزه بانک ملت به حقیقت نپیوندد که در پاسخ به گلایه ام از عدم رسیدگی به باغ و عمارتها، گفت:«این ملک از سال گذشته در روزنامه همشهری به مزایده گذارده شده است، بانک نمی تواند از محل تسهیلات متعلق به مردم و بیت المال این ساختمانها را تعمیر و نگهداری کند.»

ثبت ملی این عمارتهای زیبا به حفظ آنها کمک میکند

اداره میراث فرهنگی شهرستان جیرفت تا دیر نشده برای ثبت ملی این عمارتهای زیبا اقدام کند زیرا حتما خریداری پولدار روزی می آید و این باغ و عمارت رویایی را می کوبد تا به جایش در این نقطه مرکزی شهر سیتی سنتر بسازد!.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 2 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۲
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

https://unlimitedcreative.space/ دوشنبه , 14 آبان 1403 - 17:38

OO3USznGm7r

capitalising جمعه , 3 اسفند 1403 - 18:05

D0FXyorlAMh

تصاویر